توپ
عمو فرهاداینا اومده بودن چالوس پیشمون برات توپ خریده بود یه توپ کوچولو یه توپ بزرگ .توپ کوچیکه رو دوست داشتی همیشه تو دستت بود حتی موقع خواب. با خودت بیرون هم میبردی .زینب دختر خاله لیلا توپتو با دندون پاره کرد تو هم خیلی گریه کردی بابایی یه توپ دیگه برات گرفت از اینجا بود که عادت کردی همیشه یه چیزی تو دستت باشه حتی الان که بزرگ شدی. ...
نویسنده :
مامان
0:57